مثل غنچه ای که وا شد
توی ترس خار و خاشاک
مثل شعله های آتش
روی سطح خیس و نمناک
پر از آرزوی واهی
توی شیرینیه رویا
پر از اشتیاق مجنون
برای دیدن لیلا
خالی از ماتم و غصه
توی دنیای توهّم
پَر می گیری و می شینی
توی آسمون هفتم
عاشق رفتن و رستن
فارغ از تموم دنیا
خالی از حس شکستی
مثل عاشقای رسوا
خسته از بود و نبودی
وقتی می رسی به پایان
پشت پنجره می شینی
غافل از شکوه باران
... اسماعیل رضوانی خو...